یکی دیگر از ادله قابل طرح موافقان تواتر قرائات سبعه حدیث «نزل القرآن على سبعه احرف» است؛ این حدیث در بسیاری از منابع اهل سنت و برخی منابع شیعی آمده است. موافقان تواتر قرائات به این حدیث استناد کرده اند و در معنا و تفیسر «سبعه احرف» گفته اند: مراد از هفت حرف همان هفت قرائت متواتر است. به عبارت مقصود از نزول قرآن بر هفت حرف، نزول قرآن بر هفت قرائت است و قرآن با هفت قرائت بر پیامبر۹نازل شده است. از جمله این افراد می توان به ابن جزری اشاره کرد که در طبقات القراء مراد از حرف را قرائت می داند و می نویسد: «اهل شام به حرف ابن عامر قرائت می کردند.[۱۹۸]» [۱۹۹]
نقد
این استدلال مدعیان نادرست است; زیرا اولاً: روایاتى داریم که تأکید مى کند نزول قرآن بر هفت قرائت حرف نادرستى است و قرآن بر یک قرائت نازل شده است. روایتی از امام باقر۷در این باره وجود دارد که استدلال را رد می کند: «الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ۷قَالَ: إِنَ‏ الْقُرْآنَ‏ وَاحِدٌ نَزَلَ‏ مِنْ‏ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَکِنَ‏ الِاخْتِلَافَ‏ یَجِی‏ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاهِ.[۲۰۰];……امام باقر۷فرمودند: قرآن یکى است و از سوى خداى واحد نازل شده است؛ اما اختلاف هایى که در قرائت ها وجود دارد، از طرف راویان این قرائت هاست.» روایت دیگرى نیز در این باره از امام صادق۷وجود دارد: « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهَ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ۷إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَهِ أَحْرُفٍ فَقَالَ کَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ‏ وَ لَکِنَّهُ‏ نَزَلَ‏ عَلَى‏ حَرْفٍ‏ وَاحِدٍ مِنْ‏ عِنْدِ الْوَاحِدِ[۲۰۱] ….. به حضرت۹عرض کردم، مردم مى گویند: قرآن بر هفت حرف نازل شده است.حضرت۷فرمود: این سخن دشمنان خداست که دروغ مى گویند، و لیکن قرآن بر یک حرف از سوى خداوند واحد نازل شده است.»
صاحب التمهید فی علوم القرآن نیز ذیل این بحث احادیث زیادی در معنا و تفسیر این حدیث ذکر کرده است که برخی از آن ها صریحا رد دلالت احرف سبعه بر قرائات سبع است.[۲۰۲]
ثانیاً بسیاری از علمای عامه سبعه احرف را به معنای دیگری حمل می کنند به عنوان مثال قرطبی در تفسیرش در این باره فصلی می گشاید و می نویسد: «بسیاری از دانشمندان گفته اند: قرائت های سبعه که به قراء منصوب است غیر از احرف سبعه ای است که صحابه قرائت می کردند. قرائت های هفتگانه مربوط به یک لهجه از احرف سبعه است یعنی همان لهجه ای که عثمان مصحف خود را بر اساس آن جمع آوری کرد.»[۲۰۳]
به علاوه، دانشمندان تفسیرهاى مختلف دیگری[۲۰۴] نیز ، براى این روایت ذکر کرده اند و این گونه نیست که این توجیه و تفسیرى که مدعیان مطرح مى کنند، بر آن تفسیرها ترجیح داشته باشد؛ بنابراین، یک روایت مبهم و متشابهى خواهد بود که مقصود اصلى آن روشن نیست.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ثالثا: زمانی که پیامبر۹این حدیث را بیان فرموده اند هنوز قراء سبعه به دنیا نیامده بودند و نخستین کسی که قرائت قراء سبعه را معتبر شمرده و آن ها را جمع آوری کرده است ابن مجاهد است که در اوایل قرن چهارم می زیست.
با توجه به مطالب فوق مشخص می شود که حدیث احرف سبعه با فرض ثبوت صحت سند آن، نیز هیچ دلالتی بر قرائات سبعه و قراء آن ندارد و هیچ گونه التزامی میان این دو برقرار نیست و سخن کسانی که این حدیث را دلیل بر تواتر قرائات سبع می دانند نیز نادرست است.
در نتیجه می توان گفت که هیچ یک از قرائات سبعه متواتر نیست و حداکثر چیزى که مى توان در مورد تواتر این قرائات پذیرفت، این است که آن ها از زمان تلاوت قاریان هفت گانه تا زمانى که به دست ما رسیده است، تواتر دارند؛ اما بر تواتر این قرائت ها پیش از آن زمان، تا زمان پیامبر۹دلیلى وجود ندارد.
حال جاى این پرسش هست که اگر هیچ یک از قرائات سبعه، متواتر نیستند، کدام قرائت از اعتبار بیشترى برخوردار است؟ و قرائت صحیح محسوب می شود؟
۶- معیار های تشخیص قرائت صحیح
دانشمندان علوم قرآنی و بزرگان فن قرائت قرآن برای تشخیص قرائت صحیح و جدا نمودن آن از قرائت غیر صحیح ضوابط و شرایطی را مشخص کرده اند. ایشان سه شرط برای قرائت صحیح ذکر کرده اند.
ابن جزری در «النشر فی القراءات العشر» شرایط صحت قرائت را این گونه بیان کرده است:
«کل قراءه وافقت العربیه و لو بوجه و وافقت أحد المصاحف العثمانیه و لو احتمالا و صح سندها فهی القراءه الصحیحه التى لا یجوز ردها و لا یحل إنکارها بل هى من الأحرف السبعه التى نزل بها القرآن و وجب على الناس قبولها، سواء کانت عن الأئمه السبعه أم عن العشره أم عن غیرهم من الأئمه المقبولین.[۲۰۵]» یعنی هر قرائتی که موافق قواعد عربی و موافق یکی از مصاحف عثمانی هر چند به صورت احتمالی باشد و سند آن صحیح باشد، پس آن قرائت صحیح است و رد کردن و انکار آن جایز و حلال نیست. بلکه آن از احرف سبعه ای است که قرآن براساس آن ها نازل شده است و قبول آن بر همه مردم واجب است، خواه این قرائت از ائمه سبعه، یا عشره و یا غیر آن باشد.
سیوطی نیز این نظر ابن جزری را تایید می کند و در الاتقان می نویسد: «و أحسن من تکلم فی هذا النوع إمام القرّاء فی زمانه شیخ شیوخنا أبو الخیر ابن الجزری، قال فی أوّل کتابه «النشر»»[۲۰۶] یعنی بهترین کلامی که در این نوع وجود دارد همان چیزی است که استاد ما ابن جزری در اول کتابش «النشر» گفته است.
احمد البیلى‏ در کتاب« الاختلاف بین القراءات» نیز همین شرایط را ذکر کرده است «الأرکان القرائه القرآنیه ثلاثه، و هی ۱- أن تکون موافقه للغه العربیه ۲- و صحیحه الاسناد ۳- و موافقه فی الرسم لأحد المصاحف العثمانیه. »[۲۰۷] یعنی ویژگی های قرائت صحیح سه مورد است و آنها عبارتند از: ۱- قرائت موافق لغه عربی باشد ۲- سند قرائت صحیح باشد ۳- موافق با رسم الخط یکی از مصاحف عثمانی باشد.
صاحب کتاب «التمهید فی علوم القرآن» این سه شرط را برای قرائت صحیح ملاک نمی داند و آن را به دلایلی رد می کند.
در رابطه با موافقت با قواعد عربی باید گفت از آن جا که قرآن کریم با فصیح ترین لغات عرب نازل گردیده است، هرگز لغت های شاذ و غیر معروف عرب نمی تواند معیار درستی قرائت باشد و سخن ابن جزری در این مورد سبب پایین آوردن شان و منزلت قرآن کریم است.
در مورد شرط دوم یعنی موافقت قرائت صحیح با رسم الخط هر یک از مصاحف عثمانی، باید گفت که خود این مصاحف هفت گانه نیز دارای اختلاف بوده اند و موجب اختلاف گردیدند پس چگونه می تواند ملاک صحت و قبولی قرائت گردند.
آیت الله معرفت;در مورد سند هم این اشکال را وارد می کند که اکثر سند های قراء تشریفاتی بوده و استادان و شیوخ قرائت فقط برای تقویت بنیه قرائت ها آن ها را ساخته اند.[۲۰۸]
ایشان در ادامه ضابطه مورد قبول در تشخیص قرائت صحیح را این گونه بیان می کند:
«اما آنچه ما آن را ضابطه قبولی قرائت می دانیم، عبارت است از: موافقت با قرائت جمهور مسلمین جدا از قرائت قراء؛ زیرا قرآن در دو مسیر طی طریق نموده، نخست طریقه مردمی که مسلمانان سینه به سینه از پدران و اجداد خود، از شخص شخیص پیامبر۹تلقی نموده و اخذ کرده اند و برای همیشه دست به دست داده تا به امروز برای ما رسانده اند .
این قرائت مردمی، موافق با ثبت (نوشته) تمامی مصحف های موجود در تمامی قرون است و نمایان گر آن، قرائت حفص است، زیرا حفص همان قرائت جمهور را قرائت کرده و علی۷نیز همان را قرائت کرده که توده عظیم مردمی از پیامبر۹شنیده اند. این مسیر، مسیر تواتر است و قرآن به گونه تواتر به ما رسیده است. ولی مسیر قراء و قرائات مسیر اجتهاد است (جز قرائت عاصم) که اجتهاد در نص قرآن روا نباشد و فاقد حجییت شرعی است .
اینک برای تشخیص قرائت صحیح و متواتر که بر دست جمهور نقل و ضبط شده، سه شرط ارائه می نماییم :
شرط اول: توافق با ثبت مصحف های موجود، که در تمامی قرون بر دست توانای مردمی ثبت و ضبط شده است. تمامی قرآن های خطی و چاپی، مخصوصا در گستره شرق اسلام، بدون هیچ گونه اختلافی ارائه شده و می شود .
شرط دوم: توافق با فصیح ترین و معروف ترین اصول و قواعد لغت عرب، زیرا قرآن با فصیح ترین لغت نازل شده و هرگز جنبه های شذوذ لغوی در آن یافت نمی شود. شرط سوم : توافق با اصول ثابت شریعت و احکام قطعی عقلی، که قرآن پیوسته پایه گذار شریعت و روشن گر اندیشه های صحیح عقلی است و نمی شود که با آن مخالف باشد.[۲۰۹]»
در نتیجه قرائتی، قرائت صحیح خواهد بود که با قرآن مکتوب تطابق داشته باشد، قرائت توده مردم مسلمان که سینه به سینه نقل شده است باشد، مورد اتفاق همه یا اکثریت قراء باشد، در صورت تساوی دو یا چند قرائت با شرایط یاد شده ترجیح با قرائتی است که با قواعد زبان عربی سازگارتر باشد، قرائتی که دلیل قطعی بر پیروی از آن داشته باشیم، فصیح تر و استوار تر است.
۷- معتبر بودن قرائت حفص از عاصم
باتوجه به مطالب فوق مشخص می شود، قرائت حفص صحیح ترین قرائتی است که به ما رسیده است زیرا قرائتى را که عاصم به حفص آموخت، همان قرائتى است که از ابو عبد الرحمن سلمى آموخته و ابو عبد الرحمن نیز از على۷فرا گرفته است. حفص، براى همیشه در بین قاریان مقامى والا دارد؛ زیرا قرائت او قرائت متداول و متعارف بین مسلمانان است. قرائت عامه، بر مبناى قرائت اوست. حفص در امر قرائت فردى مورد اعتماد و شخصیتى مقبول است و تشیّعِ خود را از عاصم گرفته است. شیخ طوسى; او را از اصحاب امام صادق۷معرفى کرده است. طبق رأى بزرگان حفص از نظر حفظ از ابو بکر بن عیاش بالاتر بوده است.[۲۱۰]
یکی از دانشمندان معاصر درباره معتبر بودن قرائت حفص از عاصم می نویسد: «در موارد اختلاف قرائت، قرائت صحیح تنها همین قرائت کنونی است که مطابق با اعراب و حروف فعلی قرآن کریم است و قرائت و تفسیر آیات فقط بر طبق این قرائت جایز است و بر طبق سایر قرائتها هرچند از قرائت های هفتگانه باشد، روا نیست.[۲۱۱]»
ابن منادى درباره حفص مى‏گوید: «حفص چندین بار قرائت خود را بر عاصم عرضه کرد و او از نظر حفظ از ابو بکر بن عیاش بالاتر بود.»[۲۱۲]
۸-روش ملا فتح الله از حیث توجه به قرائت صحیح
همانطور که قبلاً نیز اشاره شد توجه به قرائت صحیح از آن جا که مبنای فهم و برداشت درست مفسّر از قرآن است، رعایت آن توسط مفسّر ضروری به نظر می رسد.
حال که به اهمیت توجه به قرائت صحیح در تفسیر پی بردیم، سراغ تفسیر گرانسنگ منهج الصادقین می رویم تا شیوه عملکرد این مفسّر را در برخورد با انواع قرائات بررسی کنیم.
در اکثر تفاسیر کم و بیش بحث از قرائت وجود دارد، برخی از مفسّران اهتمام زیادی نسبت به امر قرائت داشته اند و برخی دیگر نیز اشاره مختصری به موضوع قرائت داشته و به طور مفصل وارد این مقوله نشده اند. ملا فتح الله کاشانی جزء مفسّران گروه دوم است. وی به جز موارد اندکی بحث از قرائات را در تفسیر خود وارد نکرده است و علت آن را نیز بی فایده بودن این بحث برای خوانندگان می داند. در این تفسیر نیز در مواردی که کلماتی از قرآن مختلف قرائت شده اند برخی از قرائت ها چه در معنا موثر باشند و چه موثر نباشند بیان می شود. ملا فتح الله کاشانی درباره روش خویش در مورد قرائت در مقدمه تفسیرش می نویسد:
«بناء على هذا بخاطر فاتر این فقیر ضعیف ….رسید که مطالعه تفاسیر عربیه و فارسیه و کتب تواریخ و احادیث و غیر آن از کتب کلامیه و اصول و فروع فقهیه کرده تفسیرى از آن انتخاب نماید که مبتنى باشد بر حل معانى قرآن بر طبق قرائت سبعه که مسلم الثبوت و مجمع علیه جمیع موافق و مخالف است و متعرض قرائت دیگر نمی شود به جهت تطرق اختلاف در آن.[۲۱۳]»
ملا فتح الله کاشانی در این جا قرائات سبعه را مورد قبول تمام علمای اهل سنت و شیعه می داند در حالی که ما با برخی از علماء قرائت های سبعه را قبول ندارند و آن ها را حجت نمی دانند.[۲۱۴]
وی در جایی دیگر از مقدمه تفسیرش بیان قرائت عشره و شاذه و سایر متفرعات و ایراد دلایل هر یک از قراء بر آن را به دلیل این که سبب ملال خوانندگان فارسی زبان می شود بی فایده می داند.[۲۱۵] وی بحث قرائت و غور در آن را مناسب حال فارسی زبانان نمی داند، چون مفسّر در پی تالیف تفسیری عامه پسند بوده است. ملا فتح الله فقط گاهی برخی دیگر از قرائت ها را متذکر می شود.
نکته ای که در این جا قابل ذکر است این است که مفسّر خود در مقدمه تفسیرش در فصل اول به ذکر اسامى بعضى از قراء قرآن و صحت اسناد ایشان می پردازد ولی در متن تفسیر خیلی کم بحث از قرائت را ذکر می کند.
ملا فتح الله کاشانی در تفسیر منهج الصادقین ترجمه آیات را براساس قرائت شعبه از عاصم [۲۱۶]ذکر کرده است وی در ادامه به دیگر قرائت ها به خصوص قرائت حفص متذکّر شده است. مرحوم میرزا ابوالحسن شعرانی در مقدمه ای که بر تفسیر منهج الصادقین نوشته است در مورد روش ملا فتح الله کاشانی در مورد قرائت می نویسد: «ابتدا ترجمه آیات قرآن را موافق قرائت ابوبکر از عاصم آورده است و گاهی به قرائت حفص از عاصم، و آن بسیار نادر است.[۲۱۷]»
نکته ای که ذکر آن دراین جا ضروری به نظر می رسد، تفاوت قرائت عاصم با ابوبکر است؛ «ابوبکر شعبه بن عیاش، علاوه بر آنچه از استادش- عاصم- آموخته بود، اتفاق قرائات حجاز بصره و شام را نیز مدّ نظر داشت و بناى قرائت خود را بر موارد اتفاق قراءات مزبور نهاده بود. دیدگاه هاى لغوى و نحوى در روایت ابوبکر، همواره حضور خود را نشان مى‏دهند. گاه به صورت تغییر صیغه باب افعال و در بسیارى موارد به صورت تغییر صیغه فعل از خطاب به غیبت، از غیبت به متکلم، از معلوم به مجهول. بررسى کلى حاکى از این است که اختلاف روایت حفص و شعبه از عاصم به ۵۲۰ مورد مى‏رسد. این در حالى است که حفص مى‏گوید: «قرائت عاصم همان قرائت على۷است که آن را بدون کم و کاست اقراء مى‏کند.» به عبارت دیگر، حفص بر خلاف ابى بکر که داعیه اختیار در قرائت داشت، اصرار داشته است که قرائت عاصم را بدون هیچ دستبردى اقراء کند.[۲۱۸]»
با مقایسه قرائت ابوبکر و حفص به این نتیجه می رسیم که روایت حفص به سبب این که به تصریح حفص بدون کم و کاست همان قرائت امام علی۷است بهتر و صحیح تر از قرائت ابوبکر است که وی از اجتهادات خود نیز در قرائت استفاده کرده است.
ملا فتح الله کاشانی نیز در مقدمه تفسیرش روایت حفص را از روایت ابوبکر بهتر معرفی می کند: «و او را دو راوى مشهور است یکى شعبه بن سالم اسدى کوفی است که مولا بنى اسد است و مکنى است به ابى بکر وفات او در کوفه بوده در سال صد و نود و چهار، دوم حفص بن مغیره اسدى بزاز کوفی است و کنیه او ابو عمرو است و او رجحان دارد بر ابو بکر در اتفاق قرائت و ضبط آن وفاتش هم در کوفه بوده است در سال صد و هشتاد.[۲۱۹]»
صاحب تفسیر منهج الصادقین به این که چرا و به چه دلیلی روایت «شُعبه» را انتخاب نموده است، هیچ اشاره‏ای نکرده و مرجّحی برای کار خود ارائه ننموده است. گمان می رود تا زمان وی، روایتِ «شُعبه»، هنوز طرفدارانی داشته است. به عنوان مثال ابوحیان اندلسی (۶۵۴ – ۷۵۳ ق) در مقدمه تفسیر «البحر المحیط» سند قرائت خویش را به «شُعبه» می رساند و بیان می کند که آن قرائتی است که اهل عراق با آن بزرگ می شوند[۲۲۰]
با توجه به این مطالب مشخص می شود که در قرن هفتم و هشتم، روایت «شُعبه» در عراق رایج بوده است. و ملا فتح الله کاشانی تحت تاثیر همین عوامل، تفسیر خویش را مطابق با روایت «شُعبه» نگاشته باشد.
در ادامه به ذکر چند نمونه از مواردی که اختلاف قرائت در آن ها وجود دارد می پردازیم و نظر ملا فتح الله کاشانی را در این موارد بیان می کنیم و در پایان به بررسی و نقد روش ملا فتح الله کاشانی در مورد رعایت قاعده توجه به قرائت صحیح می پردازیم.
به عنوان نمونه آیه (فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً)[۲۲۱] «پس خدا بهترین نگهبان است.» دوگونه قرائت شده است؛ قاریان کوفه غیر از شعبه با الف خوانده‌اند(فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً) «پس خدا بهترین نگهبان است»، شُعبه و قاریان دیگر بدون الف قرائت کرده‌اند «فالله خیر حِفْظاً»[۲۲۲]
ترجمه ای که در تفسیر منهج الصادقین آمده است، مطابق با قرائت شعبه است: «پس خدای بهتر است از روی نگاهداشتن»[۲۲۳]
در ترجیح قرائت (حافظا) باید گفت اولاً خداوند (خیر الحافظین) «بهترین نگهبان» است نه این که از جهت نگه داشتن بهتر باشد و عبارت (فالله خیر حافظا) نیز در پاسخ برادران یوسف آمده که برای اطمینان دادن به یعقوب درباره بنیامین گفتند: (وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ)[۲۲۴].
ثانیاً «حافظ» با «راحم» مطابقت دارد و در این آیه ترکیب (خیر حافظا) با ترکیب اضافی (ارحم الراحمین) مطابقت بیشتری دارد تا ترکیب «خیرٌ حِفظاً»
وی در جایی دیگر در آیه(وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ)[۲۲۵]«و اما کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند [خداوند] مزدشان را به تمامى به آنان مى‏دهد و خداوند بیدادگران را دوست نمى‏دارد» می نویسد: «(فَیُوَفِّیهِمْ) پس تمام بدهیم ایشان را و حفص (یُوَفِّیهِمْ) خوانده یعنى خدا بدهد بر وجه کمال (أُجُورَهُمْ) مزدهاى ایشان را در دنیا به نیک نامى و عزت و ارجمندى و در عقبى به درجه سامى و دل کامى»[۲۲۶]
ملا فتح الله در این آیه فعل (فَیُوَفِّیهِمْ) (صیغه غایب) را بنا بر قرائت شعبه «فَنُوفّیهم» (صیغه متکلم) ترجمه کرده است که سبب تغییر در معنا شده است. ولی حفص آن را به صیغه غایب (فَیُوَفِّیهِمْ) قرائت کرده است که با توجه به قرائت حفص اسناد فعل (فَیُوَفِّیهِمْ) به خداوند متعال خواهد بود. بنا بر آنچه از سیاق آیه بر می آید همین قرائت حفص، قرائت صحیح خواهد بود چرا که در فراز آخر آیه می فرماید: (وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ)؛ با توجه به این مشخص می شود که فاعل فعل (فَیُوَفِّیهِمْ) خداوند متعال است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...