فایل شماره 4771 |
به شور میوه شدن
در هوای تو پر میکشم. (همان،ص.۷۵)
۴-۳-۳-۲- ۲- ارزش معشوق
همان گونه که گفته شد گاهی شعرا و نویسندگان جهان برای بالا بردن مقام معشوق، آفاق را در خدمت معشوق فرض میکنند و امور طبیعی جهان را وابسته به او میدانند .گویی نبض حیاتی جهان معشوق است و امور طبیعی همه در گرو او به حرکت خود مشغول میشوند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
گنجشکی
دکمههای لباسش را میبندد
صدایش را صاف میکند
و در انتظار بیدار شدنت می نشیند. (لنگرودی،۱۳۹۳،ص.۲۱۵)
شمس علت حرکت موّاج دریا را حضور معشوق میداند .گویا امواج به اشتیاق او به سمت ساحل میآیند و در برابر عظمت معشوق از بین میروند:
دریا سطور کف آلودش را برای تو رسم میکند
و پاره پاره فرو میریزد. (همان،ص.۱۶۰)
او بارش باران را بر فراز دریا از روی اشتیاق به معشوق جلوه میدهد .گویا ابرها بر صفحهی دریا مشق عشق را تحریر میکنند:
به شوق تو بر دریا مشق میکند. (همان،ص.۱۶۱)
برای شمس آفتاب روز شنبه آفتابی تیز و نامهربان است . امّا گاهی به یمن حضور معشوق، آفتاب دیگرگونه میتابد مهربان میشود و دیگر اثری از پرتو سوزانش دیده نمیشود.
فکر میکنم
تو اگر نبودی
آفتاب، به گونهی دیگری میتابید
اما ببین
آفتاب شنبهی ما مهربان است. (همان،ص.۶۹۳)
شمس معشوق را راهنما و دلیلی میداند که او را به راه درست فرا میخواند:
چشمت دو سورهی از یاد رفته بود
که بر سر راهم یافتم. (لنگرودی،۱۳۹۰،ص.۵۵۸)
و در خلوت خود دائم در حال زمزمه با معشوق است و احساسات خود را برای معشوق با لطیفترین واژگان بیان میکند:
پنبهی آتش گرفته است
قلب من
کف مزن
شعله ورش مکن. (همان،ص.۷۵۶)
۴-۳-۳-۲- ۳- شکوه حضور معشوق
معشوق در فاصلهی کوتاه زندگی، توانسته اقیانوسی از عشق را در فنجان کوچک ،که قلب عاشق است ، به جا بگذارد و برود. این عظمت کار معشوق است:
متولّد میشویم
که بمیریم
و تو در فرصتی چنین بی هنگام
اقیانوسی را در فنجانی جا نهادی. (همان،ص.۸۰۰)
حافظ معتقد است «درد عاشق نشود به به مداوای طبیب»(حافظ،۱۳۸۹،ص.۴۹۹) بلکه این زخم فقط با حضور معشوق بهبود مییابد.شمس نیز بر این نکته تأکید میکند:
نه ، نمیتوانم فراموشت کنم
زخمهای من، بی حضور تو از تسکین سرباز میزنند
بالهای من
تکه تکه فرو میریزند. (همان،ص.۶۲۷)
معشوق آغازگر و پایان دهنده به کتاب زندگی شاعر است .گویا شمس حکایت زندگی خود را فقط در حدّ فاصل بین آمدن و رفتن معشوق میبیند :
آمدنت ،رفتنت ،سطور کتابی است
که شروع میشود ، و تمام میشود
تا حکایت خود را بخوانم. (همان،ص.۷۸۵)
۴-۳-۳-۳- هجران
۴-۳-۳-۳-۱- مصائب هجران
در این دوره بیشتر اشعار در وصف هجران سرودهشدهاست. اشعاری سلیس و روان که احساسات شاعر را در این مقوله با واژگانی لطیف و به نمایش میگذارد. البتّه دور شدن شاعر از خانواده یکی از علل اصلی این هجران سراییهای اوست.
خیابانها بیحضور تو راه های آشکار جهنم اند. (همان،ص.۶۲۷)
شمعهای آب شده را میشمارم
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1401-04-05] [ 12:44:00 ق.ظ ]
|