صدای گریۀ رودابه بود و مویۀ زال/ که از تداعیِ تابوت و تهمتن می‌گفت(همان)
به باغ سوخته با چشم اشکبار، نسیم/ برای تسلیت از بوی یاس من می‌گفت (همان)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

    1. القای خستگی و استیصال عاشق

اسیر جاذبۀ بی‌امانت آن پر کاهم/ که ناتوانمت از طیف کهربا بگریزم (همان: ۱۲۸)
هواگرفتۀ عشق توام چگونه از این دام/ به بال بسته دوباره سوی هوا بگریزم (همان: ۱۲۸)
به هر کجا که روم رنگ آسمان من این است/ سیاه مثل دو چشم تو پس چرا بگریزم (همان: ۱۲۸)
تو کیستی؟ که در سفر جست و جوی تو/ صد چشمه جوش زد ز کویر سراب‌ها (همان: ۹۵)
همین نه بانوی شعر منی که مدحت تو/ به گوش می‌رسد از بانگ چنگ رودکی‌ام (همان: ۲۴۱)

    1. تمسخر و تحقیر عناصر منفی

مرغ دست‌آموز خوش‌خوان کرکسی شد لاشه‌خوار/ وآن غزال خانگی برگشت و گرگی هار شد (از ترمه و تغزّل، ص۱۳۴)
شاعر به جای آنکه بگوید: مرغی داشتم که با دست خودم آن را پرورش دادم و آواز خوشی داشت، به صورت ایجاز می‌گوید: مرغ دست‌آموز خوش‌خوان.
علاوه بر این، در این بیت «مرغ دست‌آموز خوش‌خوان» یک متتابع اضافی است که در آن «مرغ» با توجه به مفهوم کلیِ بیت، استعاره از شخصی است که دوست یا همراه و همدم شاعر بوده. یکی از صفت‌های مرغ این است که انسان به او آب و دانه می‌دهد (که در اینجا معادل محبت و لطف کردن و پرورش دادن است) و از مرغ انتظار دارد که برایش آواز بخواند و حاصلی داشته باشد (در اینجا حاصل زحماتی است که برای مرغ می‌توان متحمل شد) اما این مرغ به کرکسی لاشه‌خوار تبدیل می‌شود، یعنی نه تنها پرورش حاصلی خوب نداشته، بلکه مثل کرکس علاوه بر اینکه آوازی خوش ندارد بلکه در انتظار مرگ شاعر و خوردن لاشۀ باقی ماندۀ اوست. مرغ در این بیت معنایی تمسخرآمیز و تحقیرآمیز دارد، و وقتی دست‌آموز و خوش‌خوان بودن به آن اضافه می‌شود، این تمسخر و تحقیر شدیدتر می‌شود. (همان: ۱۳۴)

    1. توصیف جدیدی از درخشندگی خورشید:

از آن حروف درخشان که بر زمرّدِ من/ شعاع سوزنی صبح می‌نگاشت به زر (همان: ۱۶۳)
نتیجه
غزل، به عنوان یک قالبِ منظمِ شعری، که در هر بیت آن نیاز به قافیه یا گاهی اوقات ردیف دارد، این تصور را همواره ایجاد می‌کند که دلیلِ جابجایی‌های نحوی، رعایت شکل غزل به لحاظ وزن و قافیه و ردیف است. اما در بررسی انجام شده، به این نتیجه رسیدیم که جابجایی‌های ارکان جمله‌ها و عبارات، در شعر منزوی، معانی ضمنی ایجاد می‌کند و علاوه بر رعایتِ شکل غزل، دلیلی معنایی دارد. مثلا اگر نهاد در جایگاه قافیه قرار گرفته، فقط به این دلیل نیست که غزل نیازمند قافیه بوده است، بلکه این تأخیر نهاد یا تقدیم گزاره، بسیاری از اوقات، معنایی علاوه بر پیام اصلی شعر را در بردارد. در تتابع اضافات نیز، باید توجه داشت که این امر باعثِ ایجاز می‌شود و از سوی دیگر معنا را مؤثرتر می‌کند.
بخش دوم
بررسی معنای غیر طبیعی
در بخش مباحث نظری، معنای طبیعی و غیر طبیعی که یکی از مهمترین نظریات پل گرایس است، و همچنین مواردی که از یک جهت معنای طبیعی دارند و از جهتی دیگر معنایشان غیر طبیعی است، توضیح داده شد. در بعضی از عبارات و بیت‌ها مصداقی برای این بحث موجود نیست زیرا در آنها عباراتی هم‌ارز با هم که نتیجه‌گیری یکدیگر باشند یا معنای یکدیگر را کامل کنند وجود ندارد. در این بخش تمام غزل‌های کتاب «از ترمه و تغزّل» بررسی شده‌اند، که حجم عظیمی از بیت‌های این غزل‌ها، دارای معنای طبیعی بوده‌اند، در مواردی که معنای غیر طبیعی وجود دارد، شاعر علاوه بر معنی ظاهری بیت، معنی و منظور دیگری را نیز مد نظر دارد، از جمله مبالغه، حسن تعلیل، بزرگداشت معشوق و غیره. در ادامه به تقسیم‌بندی منظورهایی که معنای غیر طبیعی در شماری از بیت‌های این غزل‌ها ایجاد کرده است، با ذکر مثال‌هایشان می‌پردازیم:
در ۱۰ مورد، معنای غیر طبیعی، مبالغه (به معنای عام، یعنی بزرگ کردن یک مسئله) ایجاد کرده است، این مبالغه تا حدی است که در نگاه اول ممکن است باورپذیر نباشد:

    1. دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ست/ امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم (همان: ۴۶)

واقعیتِ اینکه امروز خشکیده و بی‌باریم این نیست که دوران شکوه باغ از یادمان برود. اما این خشکیدگی و بی‌باری آنقدر زیاد است که چیزی از شکوه باغ را در یادمان نگذاشته است.

    1. چگونه باغ تو باور کند بهاران را/ که سال‌ها نچشیده‌ست، طعم باران را (همان: ۴۷)

واقعیتِ اینکه باغ سال‌ها طعم باران را نچشیده است، این نیست که دیگر بهاران را باور نکند. اما این طولانی بودنِ نچشیدنِ باران باعث شده است که بهاران را باور نکنیم.

    1. گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی/ چگونه می بری از یاد داغ یاران را؟ (همان)

واقعیتِ اینکه چیزی بشکفد و بارور شود، این نیست که داغ یاران همچنان در دلش بماند. اما داغ یاران رفته آنقدر جانگداز است که با شکفتگی و باروری و زایشِ نو، باز هم از یاد نمی‌رود.

    1. هر دانه باغ و باغ بهاری شود اگر/ تأیید تو به بار رساند جوانه را (همان: ۱۷۰)

واقعیتِ اینکه جوانه به بار برسد، این نیست که هر دانه باغ و هر باغ بهاری شود. اما تأییدِ معشوق آنقدر اهمیت دارد که باعث می‌شود همه جا گلستان و باغ شود.

    1. چشمان تو که از هیجان گریه می‌کنند/ در من هزار چشم نهان گریه می‌کنند (همان: ۱۷۳)

واقعیتِ اینکه چشمان معشوق گریه کنند، این نیست که در عاشق هزار چشم گریه کنند. اما گریه معشوق آنقدر عزیز است که سراسر وجود شاعر را نیز به گریه می‌اندازد.

    1. وقتی تو گریه می‌کنی ای دوست! در دلم،/ انگار ابرهای جهان گریه می‌کنند// انگار با تو بار دگر خواهران من/ در ماتم برادرشان گریه می‌کنند// در ماتم هزار گل ارغوان مگر/ با هم هزار سرو جوان گریه می‌کنند// انگار عاشقانه‌ترین خاطرات من/ همراه با تو مویه‌کنان گریه می‌کنند// حس می‌کنم که گریه فقط گریۀ تو نیست/ همراه تو زمین و زمان گریه می‌کنند (همان: ۱۷۳)
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...